اسیرانیم و با خوف و رجا درگیر، اما باز...


من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست

تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی

این روزها هر چه نزدیک‌تر می‌شوم دورترم.

می‌ترسم از این منِ ِ رها در آب‌های ناشناخته و موج‌های هرجایی...

کم می‌شود از قدم‌هایم اطمینان،

مثل باران از پاییز.

پاییز بدون باران... پاییز نمی‌شود.

پی‌نوشت:

در این خوف و رجا من دل به جای دیگری دارم...

(اخوان ثالث)

 



نظرات شما عزیزان:

معصومه
ساعت14:48---11 مهر 1393
از ایکه فاتحه ی پست جدیت رو خوندم اصـــــــــلا ناراحت نیستم.به هر حال آخر هفته است و وقت زیارت اهل قبور...
من یقرا فاتحه مع الاخلاص و الصلواااات
پاسخ: خدا رفتگانتونو براتون نگه داره! (پیس پیس نکن درست فاتحه بخون!) -- برا این پست متاثر شدم... بنده خدا بارونش هم زد به پاییزمون امشب... عجب شبی رفت... خدا بیامرز، انگار فهمیده بود...


معصومه
ساعت14:46---11 مهر 1393
فی الواقع حضرت والا منتظر بودید که ما یک کامنتی بذاریم شما قـــــــــر (حالا قر،قر،قر) بدی بعد علیه مسئوال موفق فق فق ارددوهای مذهبی تشویش اذهان عموم کنی :|
خوووب دس تو رو خوندم!باز دلتو شکوندم :|
حالا بیااااا آآآآ آآآآ
پاسخ: ببین پست به این ظرافت رو با این سیاه‌نمایی‌ها با خاک یکسان کرد! اینجاس که شاعر میگه: برو برو
برو دیگه صدام نکن... عاشقونه نیگام نکن... اششک دروووغکی نرییییزززز.... اسیر اشتبام نکن! برو دیگه برو دیگه نمیخواااامممممت! (۲ بار) :|


الحلویات
ساعت14:41---11 مهر 1393

لااااااا، لا أقطعُ!
ما لم یعطون الحلویات هناک؟؟
أنا قد اتیت من سودی عربیا لِأِتخاذِ الحویات فقط!!
لیلٌ أو نهار (شام!! یا نهار) لا فرقٌ!أی شیٌ لِتأکل فقط!
لا یرجعنی مع ایدی الفارغات!
اطلب الحلویات جدا!انا احتسبُ آن انتِ(آن یوو) جدا!
پاسخ: یک کلمه‌اش رو هم نفهمیدم!!! بای د وی، shame on you که لنگوئج ملی خودت رو leave کردی stick کردی به فارن لنگوئج اجنبی!

بعدا-پاسخ-نوشت:

جهت اطلاع خوانندگان فرهیخته وبلاگ!!! کاشف به عمل اومد جملات بالا چنین معنی می‌شوند:

 

نه قطع نمیکنم!! مگر آنجا شیرینی نمی دهند؟من از عربستان برای اخذ شیرینی آمده ام فقط!!

 

نهار یا شام فرق نمیکند چیزی برای خوردن تنها

 

من را با دستان خالی برنگردان

 

واقعا شیرینی میخواهم روی تو حساب کرده ام
 
--
من از جامعه عرب عذر میخوام و دیگه حرفی ندارم :-|

 



شیرینی
ساعت10:00---11 مهر 1393

شیرنی
شیرنی
هاااااای هاااااای
شیـــــرنی بده شیــــترنی بده
واااای واااااااای
...
پ. : اگه در جواب،جوابی رو بدی که خودت میدونی و خودم میدونم که میخوای بدی :| ؛ دعا میکنم اطمینان با قدمات ضرب شه (به جای اینکه جمع شه) بعد دیگه سنگین میشی نمیتونی راه بری فک کنم
پاسخ: ببخشید شما همون مسئول موفق فق فق ... حالا فق فق فق... نیستین؟ اون های های و وای وای نه اینکه منو یاد کفتری که کاکل به سر داره بندازه نه هاا... فقط دارم فک میکنم که چرا یه مدته بالانس راه نمیری... متمایل به راستتی! آیااااااا بگمممممم؟؟؟؟ آآآیااااااااا نگگگگممممم؟؟؟؟ از میون این آتوها... کدومو بگم ایشالا؟؟
بس که از این آهنگای خاک‌بر سری برام فرستادی! دیگه به اسکولا باید برقصن از گروه ولشده‌گان اشاره نمیکنم اینجا! :-|

پی‌نوشت:

اصلنم تابلو نبود که بعد از اون اتفاق مبارک کمین کرده بودی یه پست بذارم بیای اینجا شیرنی شیرنی کنی!

خوب دس ِ تو رو خوندم! باز دلتو شکوندم!



معصومه
ساعت9:42---11 مهر 1393
هه!!مرحبا بک یا اختی!ایضا ایضا سیدی!!!
نعم!نعم!
لکن اوصیک بحدیث جید جدا : خیر الامور اوسطها


پاسخ: واااااتتتت؟؟!!؟؟ خط رو خط شده خواهرم... قط کن دوباره بگیر! فی الواقع: اقطعی و تاخذی مجددا! :|
یا اولی الالباب! :-|


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





برچسب:, 20:15 توسط فاطمه صلاحی| |